معرفی کتاب صوتی سرمایهگذاری رفتاری: چطور بدترین دشمن خود نباشیم
سرمایهگذاری رفتاری: چطور بدترین دشمن خود نباشیم نوشتهی جیمز مونتیر، به بررسی مشکلاتی از قبیل عدم موفقیت در فروش تا انتخاب اهداف قیمتیتان میپردازد و طرحی کلی و مفید به افرادی که میخواهند به سرمایهگذارانی درخشان تبدیل شوند، ارائه میکند.
سرمایهگذاری رفتاری: چطور بدترین دشمن خود نباشیم (The Little Book of Behavioral Investing) باعث میشود که دیگر اشتباهات متداول را تکرار نکنید و به بررسی چگونگی رفتار با انواع دوستان و حتی دشمنان میپردازد و تأکید بر ضرورت داشتن نیت خوب نسبت به همه مردم دارد.
در واقع این کتاب با رویکردی روانشناختی به بحث در مورد اهمیت سرمایهگذاری بر روی رفتار خویش نسبت به اطرافیان و لزوم عبرتگیری از رفتارهای نامناسب گذشته میپردازد. همچنین به بیان چگونگی رفتار و داشتن دیدگاهی مثبت نسبت به اطرافیان پرداخته است. جیمز مونتیر (James Montier) به مخاطبان خود برای داشتن یک زندگی موفق به ویژه در زمینههای مالی توصیه میکند که پیشبینیهای بیهوده نسبت به آینده نداشته باشند، از ورود به بازار و معامله با دیگران نترسند، مخاطرات سرمایهگذاری را قبول کنند، به جاذبههای اطراف خود توجهی نداشته باشند، روند کار خود را بررسی کنند، با دیگران در محیط کار و زندگی رابطهای دوستانه داشته باشند و با آنان و در نتیجه با خود دشمنی نکنند تا یک زندگی خوب را تجربه کنند.
امروزه نوجوانان استعداد قابل توجهی در گرفتن تصمیمات ساده و به تأخیر انداختن تصمیمات دشوار به فردا دارند. و برخی از ما در حین رشد این استعداد را تکمیل میکنیم و در بزرگسالی تصمیمات بدتری میگیریم.
در جامعهی امروزی و در چند دههی اخیر علم تازهای آمده که به این واقعیت که ما نه تنها گاهی غیرمنطقی هستیم بلکه بیمنطق بودن ما قابلپیشبینی است، اشاره میکند. این علم رفتاری تازه است که نحوهی تصمیمگیری ما را مورد بررسی قرار میدهد. به نظر میرسد که احساسات ما و بخش عمدهای از فرآیند تصمیمگیری ما که در حدود 100 هزار سال پیش برای حفظ بقا در ساواناییهای آفریقا به وجود آمده است، عمیقاً در مغز ما حک شدهاند. ما با حرکات مختلف سازگار شدیم و یاد گرفتیم سریع تصمیم بگیریم چون تفاوت بین جا خالی دادن در مقابل شیرهای خطرناک و تعقیب آهوان فربه و آبدار عملاً تفاوت میان مرگ و زندگی بود.
این غریزههای حفظ بقا در مجموع برای انسان مفید هستند و زمانی که در دنیای امروزی و به خصوص در دنیای سرمایهگذاری به کار گرفته میشوند ما را در معرض انواع خطاها قرار میدهند. خوشبختانه تنها وجه اشتراک ما خطاهای متداولمان نیست. اگر چیزی جز تصمیمگیریهای غلط را یاد نگرفته بودیم تا به حال گونهی ما به زبالهدان تاریخ پیوسته بود و دنیا برای کسانی باقی مانده بود که کمتر خطا میکردند.
بسیاری از افراد، انجام انتخابهای درست و کسب تجربه از اشتباهات و حتی از موفقیتها و عقل و خرد دیگران را یاد گرفتهاند. مسائل قابل تحسین بسیاری در «هوموساپینس» (انسان متفکر) یا گونهی انسانی وجود دارد. به دنبال انتخابهای خوب، قادر به انجام کارهای بزرگ هستیم، ایدههای چشمگیری به ذهنمان خطور میکند و شور و عشق فوقالعادهای نسبت به آنها در خود احساس میکنیم. و علم رفتار ما را در درک نحوهی انتخاب و تصمیمگیری یاری میکند.
برخی نظرات دربارهی کتاب سرمایهگذاری رفتاری:
- هیچ سرمایهگذاری در هیچ جای دنیا نیست که از خواندن این کتاب بهره نبرد. (جف هاکمن، مدیر استراتژی فنی، شرکت خدماتی محدود فیدلیتی)
- خودتان را بشناسید. رمز تبدیل شدن به سرمایهگذاری موفقتر غلبه بر غرایز انسانی است. اگر این کتاب را نمیخواندید، بیمنطق بودید. (ادوارد بنهام-کارتر، مدیرعامل و متصدی ارشد سرمایهگذاری، مدیریت مالی ژوپیتر)
- موفقیت در سرمایهگذاری یعنی قرار داشتن در سمت راست اکثر معاملات. هیچ کتابی بهتر از این کتاب نمیتواند نقطه شروعی برای این هدف باشد. (بروس گرین والد، رابرت هیل بران، پروفسور امور مالی و مدیریت سرمایه، مدرسهی تجارت کلمبیا)
- جیمز مونتیر به شکل قابل درکی به ما نشان میدهد که چرا به نحوی پیشبینیپذیر بیمنطق هستیم و به منظور اتخاذ تصمیمات بهتر در زمینهی سرمایهگذاری، ما را به سمت کشف اسپاک درونمان هدایت میکند. آفرین!. (جان مالدین، رئیس سرمایهگذاری موج هزاره)
در بخشی از کتاب سرمایهگذاری رفتاری می بینیم :
برای محافظت از خودمان در مقابل خوشبینی افراطی چه میتوانیم بکنیم؟ باید یاد بگیریم منتقدانهتر فکر کنیم و با شک و تردید بیشتری به مسائل نگاه کنیم. باید به جای اینکه معمولاً فکر میکنیم «آیا میتوانم این را باور کنم؟» عادت کنیم از خودمان بپرسیم «آیا باید این را باور کنم؟» همانطور که فیلسوفی به نام جورج سانتایانا نوشته است: «شکگرایی تقوای هوش است، و زود تسلیم شدن یا تسلیم شدن در مقابل اولین کسی که سر راهمان قرار میگیرد مایهی شرمساری است.» این کلمات به همان اندازه که به طور کلی در مورد زندگی صدق میکنند در مورد سرمایهگذاری هم صحیح هستند.
در واقع اکثرِ بهترین سرمایهگذاران عادت به پرسیدن سؤالی دارند که برای سایرِ ما مطرح نیست. بسیاری از این سرمایهگذاران معمولاً سهام سنگین را با این سؤال پیشگزیده اداره میکنند که «چرا باید این سرمایهگذاری را انجام دهم؟» در حالیکه سؤال پیش گزیده برای مدیران مالیای که ذهنشان با دنبال کردن ریسکهای حرفه و خطا مشغول شده است این است که «چرا این سهام نباید متعلق به من باشد؟» همین تمایز نامحسوس در سؤالات پیش گزیده است که تأثیر بسزایی را در عملکرد ما ایجاد میکند.
اسپنسر دیویدسون از شرکت سرمایهگذاران عمومی آمریکا میگوید: «یکی از اولین مشاوران من که کارش را در دوران رکود بزرگ شروع کرد همیشه میگفت حرفهی اصلی ما رد کردن است به ما پول میدهند که بدبین باشیم و بخش بزرگی از موفقیت در سرمایهگذاری این است که بدانیم چطور نه بگوییم.»
قبل از آنکه موضوع خوشبینی افراطی را رها کنیم قابلذکر است که تنها یک دسته از مردم دنیا را واقعاً همانطور که هست میبینند افراد مبتلا به افسردگی بالینی! آنها هیچ توهمی دربارهی تواناییهای خود ندارند. و همین دیدگاه واقعبینانه است که آنها را به سمت افسردگی سوق میدهد.
بهعنوان مثال، عدهای از افراد را در آزمایشی در اتاقی قرار دادند که 75 درصد از اوقاتی که به کلید برق دست میزدند چراغ روشن میشد و 75 درصد از اوقاتی که به کلید برق دست نمیزدند روشن نمیشد. این افراد وقتی از اتاق خارج شدند گفته بودند کاملاً قادر به کنترل نور بودهاند. درحالیکه وقتی افراد مبتلا به افسردگی بالینی از چنین اتاقهایی خارج میشوند میگویند که عملاً هیچ کنترلی روی نور نداشتهاند. این شاید سرمایهگذاران را در مقابل یک انتخاب ناخوشایند قرار دهد؛ یا افسرده باشید و دنیا را همانطور که هست ببینید یا شاد باشید و خود را فریب دهید. اعتقاد شخصی من این است که در محیط کار افسرده باشید و هنگامی که به خانه میروید شاد باشید و فریب بخورید (در مورد من که موثر بوده است!)